امام رضا ع، نفی "دیکتاتوریهای تئوریک"("عشق و نفرت"، مانع "معرفت")
میلاد امام علی بن موسی الرضا ع _ دانشگاه آزاد اسلامی مشهد _ ۱۳۹۶
بسمالله الرحمن الرحیم
دانشگاه آزاد اسلامی سهتا کلمه است که میتواند در این سهتا تعبیر سهتا دروغ باشد که نه دانشگاه باشد نه آزاد و نه اسلامی. میتواند سهتا راست باشد هم دانشگاه، هم آزاد و هم اسلامی باشد. میتواند دوتا دروغ یک راست باشد یک دروغ دوتا راست باشد همه اینها امکان دارد این کاملاً هم بستگی دارد به مدیریتها و هم شما دانشجویان و بخصوص اساتید نقش بسیار مهمی دارند.
راجع به شاخصهای تراز دولتی چه از نوع دولتی و چه از نوع غیر دولتی آن ملاکات مختلف و متعددی وجود دارد اگر روشن بشود که اساساً فلسفه دانشگاه در نگاه انقلاب اسلامی نسبتی دارد با عقلانیت تمدن اسلامی، خب وظیفه دانشگاه در برابر جامعه و در برابر خودش روشنتر میشود. دانشگاه به طور ویژه دوتا کارکرد و دو مسئولیت مهم داردیکی ارتقاء سطح دانش و مهارت در جامعه است و یکی حل مشکلات آن جامعه وحاکمیت در جهت تمدنسازی اسلامی است. یعنی هم حل اشکالات است و هم حل مشکلات. حل اشکالات نظری و حل مشکلات عملی، و هر دو به شیوه علمی. و علمی بودن روش و متد در نگاه اسلامی البته شامل و دقیقتر است از مفهوم علمی در فلسفه علم از نوع پوزیتویستی و صرفاً مادی دیدن واقعیات و بنابراین مادی دیدن معرفت. معرفت را فراتر از معرفت مادی و واقعیت را فراتر از واقعیت حسی و تجربی و دانستن از همان موضوع کار، تحریف موضوع علم، دایره علم، آسیبشناسی علم، اختلافنظرها با دانشگاههای مادی یا معنوی غیر الامی پیدا میشود تا بعضی از جزئیات. البته اشتراکات هم هست. البته ما الآن نمیخواهیم راجع به تعریف سکولار از علم بحث کنیم دانشگاه دوتا وظیفه مشخص دارد برای این که تراز باشد حل اشکالات نظری در حوزه تمدنسازی در آن وجهی که به دانشگاه مربوط میشود و حل مشکلات عملی که بسیاری از آنها در حوزه عقل ابزاری و عقل معاش و علم معاش مربوط میشود که در ذیل عقل معاد عقل معاش را تعریف میکند نه این که عقل معاش را نفی کند و نه این که به عقل معاد اصالت بدهد و عقل معاش را نفی کند و ندیده بگیرد. حالا یک دانشگاه چقدر دانشگاه است؟ و چقدر اسلامی است؟ آن مقداری که مشکلات عملی و اشکالات نظری را پاسخ بدهد و جامعه اسلامی را در علم و عمل چند گام جلو میبرد. چقدرفقط ترجمه میکند و چقدر علم تولید میکند؟ مصرف آن چقدر است؟ یعنی یک دانشگاه چه دولتی و چه آزاد، حالا دولتی چه بیتالمال واسطه از مردم میگیرند و دانشگاه آزاد بدون واسطه و مستقیم است ولی هر دو، دانشگاه دولتی هم و آزاد خرج آن را ملت و بیتالمال و نظام میدهد. نظامی که متعلق به ملت است. دخل و خرج دانشگاه به لحاظ اقتصادی و اجتماعی چقدر است؟ مصرف آن بیشتر است یا تولید آن؟ بیشتر مشکلات جامعه را حل میکند یا جامعه را استثمار میکند و به خدمت میگیرد تا تبدیل شود به یک طبقه مرفهتر به اصطلاح نخبگانیتر و عملاً جامعه دارد هزینه دانشگاه را میدهد یا دانشگاه دارد هزینه جامعه را میدهد؟ این خیلی فرق میکند. در بعضی از کشورها دانشگاهها چه دولتی چه غیر دولتیاش از ملت و از بیتالمال آویزان هستند یعنی خرج عظیمی روی دست یک ملت میگذارند و مشکلات آن ملت را نمیتوانند حل کنند در حوزه مهندسی، پزشکی، در حوزه علوم انسانی و علوم اجتماعی،تولید مطلب ندارند, حل مشکل مشکل نمیکنند انگار ملت در خدمت دانشگاه است فرق میکند با دانشگاهی که در خدمت ملت است این یک شاخص مهم است.
نکته سوم، دشمن حق، یعنی مشخص شد که کسی دشمن حق است یعنی اولاً آگاهانه نه آگاهانه و ثانیاً واقعاً دشمن حق است نه این که با من و شما خورده حساب داشته باشد او کسی که عمداً و آگاهانه در برابر حق میایستد با آن یک شیوه دیگر انشجویی تراز اسلامی در صفبندی دست کم این سه اصل را رعایت کند آیا من در جبهه حق هستم؟ من حق هستم یا دارم سوء استفاده میکنم و عوامفریبی میکنم و ریاکاری میکنم و دنبال یک هدف دیگری هستم به اسم دین و حق و انقلاب دنبال منافع خودم هستم. دو) همه مخالفان حق حتی آنهایی مخالف حق هستند یکدست نیستند حضرت امیر(ع) فرمودند خوارج با من درگیر جنگ شدند در دوره حضرت امیر(ع) به اندازه یک دوره ریاست جمهوری سهتا جنگ بر حضرت تحمیل شد و آخر هم ایشان را ترور کردند ایشان فرمودند با این که همه اینها برانداز هستند و به من خیانت کردند و زیر تعهداتشان زدند اما من همه اینها را به یک چشم نمیبینیم بعضی از اینها مثل خوارج دنبال حق بودند و در دام باطل افتادند. بعضیها مثل باند معاویه دنبال حق نبودند برای عوامفریبی ادبیات حق به کار میبردند و دنبال باطل بودند و به هدفشان هم رسیدند هر دوی اینها به من جنگ تحمیل کردند من جبور هستند که ما با هر دوی اینها درگیر شوم چون هر دوی اینها برای براندازی اقدام کردند اما این دوتا از نظر من مثل هم نیستند. کسی که دنبال حق است و خطا میکند مساوی نیست و مثل کسی نیست که دنبال باطل است. این یعنی چه؟ یعنی جبهه باطل را باید تفکیک کنید این دنبال حق است و خطا کرده؟ و یا اول دنبال باطل بوده است؟ البته شاید نهایتاً مجبور شویم با هر دو دستهشان درگیر شویم اما ببینیم نهایتاً با هر کدام اینها چگونه باید مواجه شویم؟
در محضر حضرت رضا(ع) هستیم از ایشان روایتی را عرض میکنم. ایشان میفرماید که یک تیپ آدمهایی هستند که شما از اول نباید بگویید که اینها دنبال باطل هستند و به باطل هم رسیدند و تا آخر هم میخواهند دنبال باطل بشوند اول با این گارد وارد نشوید اما هوشمند باشید که کلاهتان را برندارند. همهشان چنین برخوردهایی دارند. و حضرت رضا(ع) با یک فرد متفکر مادی بحث میکند. "ابن اعوجاء" یکی است که اول مسلمان است و پای درس "واصلبنعطاء" مینشست که جزو جریانهای معتزله بود این بحثهای معتزله و اشعری را دیده بود و نتوانسته بود مسئله را درست جمع کند کلاً زیر همه چیز زده بود که معلوم نیست چی به چیست و هرکس یک چیزی میگوید و... به اصطلاح مادی شده بود روشنفکر مذهبی که ملحد شده بود و ادعایش هم بود بحّاث هم بود و از مناظره فرار نمیکرد تا یک وقتی خدمت امام صادق(ع) و به مسلمانها توهین کرد و امام صادق(ع) هم جواب دادند و برای اولین بار این در مناظره جلوی رفقای خودش چندبار به بنبست رسید طوری که تیپ رفقایش که لائیک و سکولار بودند به او گفتند که تو اینقدر ساده و ابله نبودی که خودت را در چنین دامی بیندازی! چطور؟ مگر اهل بیت و جعفربنمحمد را نمیشناختی؟ خب ضایع شدی! این روایت نقل شده و حضرت رضا(ع) با یکی از این نظریهپردازان ماتریالیست و مادی بحث میکنند و سؤالاتی از او میکنند نمیتواند جواب بدهد. امام(ع) گفت حالا که داری جدا میشوی یک نکته دیگر هم من به شما بگویم «إنْ یَکُنِ الأمُر کما تَقولُ...» اگر نهایتاً به این استدلالهایی که کردم قانع شدی به روی نمیآوری آن بحثی نیست مهم نیست من نمیخواهم شخصیت تو جلوی افراد خراب شود میخواهم بفهمی. اگر فهمیدی مهم نیست اما اگر هنوز باز هم تردید داری باز هم عقل به تو میگوید که انتخاب ما از انتخاب تو عقلانی است چرا؟ «إنْ یَکُنِ الأمُر کما تَقولُ...» اگر وضع اینطوری باشد که تو میگویی یعنی خدایی و آخرتی در کار نیست فقط قوانین مادی است و ما هم میمیریم تمام میشویم «وَ لَیس کما تَقولُ...» البته گفته باشم اینطور که میگویی نیست استدلالهای آن را هم گفتم.«نَجَوْنا و نَجَوْتَ،» اگر آنطور که تو میگویی نباشد و البته اینطور نیست یعنی ما اینجا نمیگوییم ما حق میگوییم تو هم حق میگویی هرکسی یک سهم از حق دارد! خدا هم هست هم نیست، آخرت هم هست و هم نیست، اصلاً فرقی نمیکند میخواهد باشد میخواهد نباشد! اینها را نمیگوید بلکه میفرماید که «وَ لَیس کما تَقولُ» اینطور که میگویی نیست اما اگر فرض کنیم تو درست گفته باشی «نَجَوْنا و نَجَوْتَ،» هم ما و هم شماها، هم ما الهیون و هم مادیون،هم آنهایی که میگویند خدا و آخرت هست و هم آنهایی که میگوییم نیست هر دویمان ضرر نکردیم ما در دنیا همانقدر که شما دارید کیف میکنید ما هم داریم کیف میکنیم کسانی که خدا و آخرت را قبول دارند لذت غذا خوردن، لذت خوابیدن، لذت تفریح، لذت مصاحبت، لذت جنسی، همه انواع لذائذی که شما میبرید موحدین هم میبرند ما نباختیم اگر شما درست گفته باشید ما نباختیم و چیزی را از دست ندادیم «و إنْ یَکُنِ الأمرُ کما نَقولُ...» و اگر چیزی که ما گفتیم درست باشد و وقتی از این عالم رفتی دیدی که همه چیز ست و «و هُو کما نَقولُ» و حقیقت آن چیزی است که ما میگوییم «نَجَوْنا و هَلَکْتَ.» ما نجات پیدا میکنیم ولی تو نابود میشوی. – دقت کردید چه شد؟ - گفت اگر خدا و آخرت نباشد ما شما هم میبینیم مثل شما ما نیستیم شما هم نیستید فرقی نکردیم همان لذائذی که شما بردید ما هم بردیم مازاد آن هم مشکلاتش را شما بیشتر ماندید و اینطور نیست ولی اگر آنطور که ما گفتیم باشد وهمین است تو میخواهی چه کار کنی؟ ما نجات پیدا میکنیم اما تو میخواهی چه کار کنی؟ حالا من از تو سؤال میکنم حتی اگر شکاک هستی چون ممکن است طرف بگوید من بر باطلم یا حق را پذیرفتم ولی طرف بگوید من اصلاً نفهمیدم حق و باطل چیست اصلاً نمیخواهم! ولی من کلاً شکاک هستم من نهیلیست و پوچگرایم من به همه چیز شک دارم به نظر من همه چیز نه قابل اثبات است و نه قابل رد است هیچ چیز معلوم نیست حتی اگر شکاک باشی باز عقل به تو چه میگوید؟ حتی اگر خودخواه باشی عقل تو به تو چه میگوید – من الآن به محتوای آن کاری ندارم که محتوای آن هم خیلی مهم است – من به این روش گفتگوی امام رضا(ع) با یک آدم ماتریالیست یا دئاتئیزم یا با یک آدم کاملاً شکاک دارد بحث میکند آخرش چطوری بحث میکند؟ باز سر یک دوراهی میگذارد و میگوید انتخاب کن اگر تو راست گفته باشی ما ضرری نکردیم اما اگر ما راست گفته باشیم تو خیلی ضرر خواهی کرد. حساب احتمالات به شما چه میگوید؟ با یک عده اینطوری صحبت میکند برای این که طرف میگوید من دنبال حق هستم شک هم دارد بلدم با او خیلی دوستانه و مؤدبانه صحبت میکنم خداوند در قرآن میفرماید پیامبران الهی با آدمها و جریانهای مخالف ناآگاه خودشان نمیآمدند صریح از اول به طرف مقابلشان بگوید ما برحقیم شما باطل هستید همینی که هست! نه. قرآن میفرماید خداوند به انبیاء آموزش میدهد و به پیامبر میفرماید که با این یهودی و زرتشتی و مسیحی و به مشرکین اینطوری صحبت کن: «... قُلِ اللَّهُ وَ إِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ لَعَلی هُدیً أَوْ فی ضَلالٍ مُبینٍ» (سبا/ 24)؛ ما یا شما یا در مسیر هدایت هستیم یا به طرز آشکار و وحشتناکی گم شدهایم! ضلال مبین یعنی گمراهی به طرز وحشتناک. پیامبر که میداند ما حق هستیم شما گم شدید. ولی ادبیات پیامبر با این دسته را ببینید اینها جزو جبهه مخالف هستند اما اینها دشمنان بالفعل هستند که بسا دوستان بالقوه باشند. دشمن امروز از سرِ ناآگاهی که بسا دوست فردا باشد. اغلب مسلمانها همین تیپها بودند که بعد مسلمان شدند. خداوند میفرماید با این تیپها که روبرو میشوید که آدم حق است ولی اشتباه کرده با استدلال و گفتگو ممکن است حل بشود با اینها اینطوری صحبت کن «قُلِ اللَّهُ وَ إِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ لَعَلی هُدیً أَوْ فی ضَلالٍ مُبینٍ» یا ما یا شما در مسیر هستیم یا راه را پیدا کردیم یا به طرز وحشتناکی راه را گم کردیم. یکی از این دوتاست! این ادبیات است و فرق میکن که از اول بگوییم تو مزخرف میگویی این که واضح است ما درست میگوییم! بیا بنشین تا آدمت کنم! خداوند میفرماید این روش گفتگو با کسانی که با عقیدهشان یک طرف هستند نیست. خب اول نباید بگوید که روشن است که ما بر حق هستیم تو باطل هستی. 1) گفتگو اگر برای کشف حقیقت باشد این مناظره عبادت است. 2) برای دفاع از حقیقت باشد یک وقت دو نفر با هم بحث میکنیم ببینیم حقیقت چیست؟ این عبادت است یک وقت حق برای ما روشن است و آن جبهه دارد به حق حمله میکند درگیری فرهنگی میشوی و جبهه فرهنگی میبندی برای این که از حق دفاع کنی و باطل را عقب بزنید این هم عبادت است اما در مناظرهها و درگیریهای دیگر فرهنگی و سیاسی که به جای اثبات حق، دنبال اثبات خودت هستی دنبال منافع خودمان هستیم به اسم این که میخواهیم برای انقلاب و هدف کار کنیم! هدف، ابراز وجود و ابراز لِحیه و ابراز فضل است که ما علامهایم ما نظریهپردازیم من خیلی روشنفکرم! من خیلی دانشمندم! تو کمتر دانشمندی. اینها بیماری روحی و اخلاقی است یا گفتگوهایی که بر اثر لجاجت و لجبازی است فرمودند در این گفتگوها شرکت کردن گناه و حرام است یا گفتگویی که برای تخریب یک شخصی است بدون این بحث حق و باطل و عدل و ظلم مطرح باشد هدف فقط غلبه کردن و شکست دادن است. حضرت رضا(ع) میفرماید این یک ادبیات است و یک ادبیات هم با تیپهای مستکبر داریم که نه دنبال کشف حقیقت است نه دنبال دفاع از حق است اصلاً گوش نمیکند. این دنبال نابود کردن جبهه حق است دنبال فریفتن افکار عمومی و گسترش خط ضلالت است اینها کسانی هستند که خداوند در مورد آنها میفرماید: «إنَّ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ اسْتَکْبَرُوا عَنْها لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ وَ لا یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى یَلِجَ الْجَمَلُ فی سَمِّ الْخِیاطِ وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُجْرِمینَ» (اعراف/ 40)؛ آنهایی که آیهها و نشانههای ما را میبینند میفهمند و بعد میگویند اینها دروغ است و حرف مفت است و تکذیب میکنند و مستکبرانه وارد بحث فرهنگی میشود. نه دنبال کشف حقیقت است نه هیچی. بلکه میخواهد با توحید و با این ارزشها مبارزه کند. میفرماید: لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ؛ هرگز درهای آسمان به روی چنین کسانی گشوده نخواهد شد. یعنی اجازه نمیدهیم به حقایق ماورایی دست پیدا کنید تا آخر و کر و کور بمانید اینهایی که لجبازی و لجاجت میکنند. اینها لجاجت است اینها هرگز به حقیقت دست پیدا نمیکنند. خداوند میفرماید من اینجا وعده میدهم که نمیگذارم به حقیقت برسید چون دنبال حقیقت نیستید دنبال منافع و دنبال تکبر و خودبرتربینی هستید اینها هرگز به باورهای درست نمیرسند و در آن خودباوری دروغین و کاذبانه گرفتار میشوند. خداوند میفرماید مؤمن کسی است که هرجا سخن حق، اندیشه حق، عمل حق دیدید خضوع کردید اگر در برابر حق خضوع کردید من شما را کمک میکنم اگر واقعاً دنبال حق باشید من نمیگذارم تا آخر گمراه بمانید اینها که تا آخر در مسیر باطل میمانند بدانید دنبال حق نیستند و الا خدا قول داده که هرگز دنبال حق باشد صادق و منصف باشد من دست او را میگیرم عقل هم به تو دادم انبیاء هم آمدند من نمیگذارم در باتلاق و مرداب بیفتی. خطاب به این تیپها میگوید «أَلَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا...» وقت آن نرسیده که آنهایی که ادعای ایمان میکنند «أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ...» وقت آن نرسیده که دلهایتان به یاد خداوند و برای او بلرزد «وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ... » (حدید/ 16)؛ و به آنچه که از طرف حق رسیده وقت آن نرسیده که در برابر آن زانو بزنید؟ میدانید حق است و زانو نمیزنید؟ میفهمید نور است و به آن پشت میکنید.
پس ببینید در کار فرهنگی تفکیک کنیم کسانی ک دنبال حق هستند و ناآگاه هستند بازی خوردند دچار مغالطه شدند و اطلاعات غلط دارند برهان نشنیدند با کسانی که با حق مبارزه میکنند با اینها با دو ادبیات و با دو شیوه باید گفتگو کرد و الا هر دویشان هم مخالف ما هستند. آن دسته اول امیدی به نجاتشان هست و اوج عقلانیت این است امام کاظم(ع) به هشام فرمودند که لقمان به فرزندش چنین گفت – این یک حکمت الهی است – گفت «تواضع للحق» هرجا حق میبینی زانو بزن و تواضع کن. «تکن عقلاً الناس» این اوج عقلانیت است. عاقلترین بشر وقتی میشوی که هرجا حق میبینی زانو بزنی و لجاجت نکنی. باید برهان باشد.
در فعالیتهای فرهنگی و سیاسی و رسانهای دیکتاتور کیست؟ امام(ع) فرمودند میدانید چه کسی دیکتاتور و زورگو است؟ «إنما الجبار من قمس الناس و جهل الحق» کسی که هیچ کس را آدم حساب نمیکند. «قمس الناس» یعنی همه مردم را حقیر و ریز میبیند هیچ کس را در حد خودش نمیبیند! این یعنی دیکتاتور و جبّار. و چه کار میکند «و جهل الحق» در حالی که دستش به حق نیست و نرسیده است چنین کسانی که با لجاجت و استکبار، یعنی در عرصه فرهنگی و سیاسی دیکتاتور هستند یعنی نه برهان میآورند و نه گوششان به برهان بدهکار است نه برهان ارائه میکنند و نه برهان را گوش میکنند خداوند فرمود اینها کسانی هستند که «جهدوا بها» ما نشانههای آشکار برای آنها میفرستیم میفهمند فهمیدند خدا میگوید من که میدانم فهمیدی، مردم را میتوانی فریب بدهی من را که نمیتوانی فریب بدهی. تو فهمیدی مسئله چیست در عین حال «جَحَدُوا بِها...» لجاجت و تکبر میکنید و تسلیم نمیشوید «وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ» در حالی که نفس تو در درون خودت میفهمی این درست است ولی میگویی که اگر اعتراف کنم کوچک میشوم و منافع و ریاستم از دست میرود و مریدانم را از دست میدهم ریاست، شهرت، پول و... فرمود اینهایی که بیمار هستند اینها بیماریهای معرفتی روحی دارند اینها خیلی مشکل درست میکنند آن دسته دیگر را هم اینها فریب میدهند. کسانی که درون خودشان را خودشان میفهمند که مسئله را فهمیدند میدانند مسئله روشن است اما جهلوا، لجاجت میکنند. چرا باز لجاجت میکنند؟ «ظُلْماً وَ عُلُوًّا...» (نمل/ 14)؛ ستم میکنی و حق را پایمال میکنی و بعد این که میخواهی رئیس بشوی. برتریطلبی داری و میخواهی پیروز باشی ولو در جبهه باطل میخواهی پیروز باشی! پس ما در فعالیت فرهنگی این تفکیک را باید انجام بدهیم هرکسی به روش خودش و بعد از ما ایمان خواستند نه تعصب. پیامبر اکرم(ص) فرمودند وقتی یک چیزی را خیلی دوست دارید عاشق و خواهان یک کسی یا چیزی هستی کر و کور میشوی «بغض کل شی» فرمودند هر وقت خواستید داوری معرفتی کنید بر اساس عشق و نفرت داوری نکنید. وقتی عاشق یک چیزی هستید یا از چیزی متنفر هستید کر و کور میشوید نه خلاف آن را میشنوید و نه میبینی. عاشق یک کس یا چیزی میشوید عیبهای آن را نمیبینی. از کسی یا چیزی یا جریانی متنفر میشوید خوبیهای آن را نمیبینید. فرمودند اگر میخواهید به معرفت برسید انصاف داشته باشید انصاف یعنی با حبّ و بغض و با کینه و عشق به داوری شروع نکن از این احساسات خود فاصله بگیر. آن بحثی که بعضیها ادعا میکنند که در داوری باید بیطرف باشی ارزشها را به طرز غلطی دخالت ندهی که تفکیک از اصل و دانش از ارزش، که آن حرف یک مبنای غلط و یک نتیجه غلط دارد. اما یک ادعای درستی میشود ما راجع به هر حرفی، هر مفهومی، هر جریانی میخواهیم داوری کنیم باید بیطرف باشید یعنی اساساً به منافع و مضارّ آن فکر نکنیم به این که به من نزدیک است یا دور است؟ با من است یا بر من است؟ به اینها فکر نکنیم. این بُعد آن درست است اما آن توجیهی که برای آن تراشیدند و گفتند پوزیتویزم فقط میتواند این کار را بکند آن 3- 4تا اشکال دارد که من الآن نمیخواهم وارد آن بشوم ولی این بُعد که سعی کنیم راجع به هر مبحثی فرهنگی و سیاسی میخواهیم موضع بگیریم بر اساس کینه یا عشق، بر اساس نفرت یک شخص یا یک جریان، یا بر اساس بتپرستی قضاوت نکنید. گفتند مراقب باشید اگر احساسات شخصیتان و منافع شخصیتان را قاطی کردید نمیتوانید درست داوری کنید تعصب است، تعصب مانع تفکر است این را خیلی دقت کنید. سعی کنید خودتان را از وابستگیها و نفرتهای شخصی بیرون بکشید منافع و مضرّات شخصی را کنار بگذار، نفع و ضرر خودت را و کینههای شخصی، قومی، فامیلی، نژادی، زبانی، حزبی و باندی را کنار بگذار تا بتوانی درست بشناسی، عیبها را ببینی و محاسن آن را هم ببینی و بعد درست داوری کنی. نقل میکنند مرحوم حلّی از علمای بزرگ شیعه اهل حلّه عراق، از ایشان آمدند یک بحث فقهی را سؤال کردند که آقا آیا آب چاه که آب زیادی در آن نباشد و کم باشد این آب قلیل حساب میشود نجس میشود یا نه؟ چون وصل به منابع زیرزمینی است ولو آب کم باشد نجس نمیشود؟ نقل شده که ایشان یک چاهی در خانهاش داشت این فتوا تأثیر داشت در این که چه بگویند؟ اگر بگویم نه، چاه از حیّز انتفاع میافتد و یک خسارات سنگین مالی میخورم اول باید چاه خانه خودم را پر کنم و ببندم و بگویم نجس است! اگر بگویم نه، خب یک منافعی دارد. ایشان قبل از این که به فتوا برسد و فتوایش را اعلام کند چاه خانهاش را پر کرد و خراب کرد. چاه را کلاً بست که اگر باز آب خواستند بروند از بیرون بیاورند. زحمت و رنج و گرفتاری. بعد نشستند با اندیشیدن که حالا ببینم در ادله و روایات به عنوان یک مجتهد چه میفهمم؟ این دوتا فایده داشت یکی این که یک شخصی بگوید من میخواهم کاملاً بیطرف یعنی بدون هیچ توجهی و بدون منافع شخصی خودم فتوا بدهم و نظر علمیام را اعلام کنم وقتی مطمئن هستم من چاهی ندارم دیگر دغدغه منافع خودم را نخواهم داشت. دوم) یک وقت مخاطب من فکر نکند من به خاطر این که خودم در خانهام چاه دارم یک چنین فتوایی دادهام؟ مخاطب حساب است. مخاطب در خودش یک وقت به من بدگمان نشود؟ فرمودند که وقتی یک چیزی را به هر دلیلی دوست داری کور میشوی و عیبهای آن را نمیبینی. وقتی از یک چیزی یا جریانی متنفر هستی حق را نمیبینی. حضرت رضا(ع) فرمودند که «حسبک من الجهل ان تعجب به اذنک» اگر میخواهید بدانید چقدر احمق هستید ببینید علم و دانستههای خودت را کافی میدانی یا نه؟ یک مدرک برای احمق بودن شخص این است که بگوید من همه چیز دان هستم دانای کل هستم! من نیازی ندارم گوش بدهم و بخوانم! نیازی ندارم بشنوم. امام رضا(ع) فرمودند این برای اثبات حماقت همین کافی است و این نوع خودبرتربینی علمی و معرفتی دقیقاً یعنی «ضد الصواب و آفت الالباب» حتماً در جهت خلاف درست است یعنی حتماً باطل است و یک آفت بزرگ عقل است «الباب» یعنی عقول. آفت الالباب یعنی آفتشناسی عقل، یکیاش این است که کسی فکر کند عقل کل است. فرمودند هرکس گمان میکند عقل کل است بدانید که مشکل عقلی دارد. هرکس مشورت نمیکند، سؤال نمیکند، انتقاد نمیپذیرد، از هیچ کس نظر نمیپرسد و نظرات دیگران را نمیخواند این مشکل عقلی دارد و فرمودند مشکل ایمانی و اخلاقی هم دارد. خودبینی و کبر دارد. حالا خواستم برای شناختن این جریان، آیه و حدیث بگویم که ببینید چیست. به عنوان یک فعال فرهنگی مسلمان فکر نکنیم که انقلابی بودن یعنی فقط محکم نعره کشیدن! خیلی شرایط دارد باید آگاهیهای ما درست باشد. اصلاً آیین گفتگوی علمی در اسلام شرایط زیادی دارد باید موضوع را دقیق بشناسیم. شما به عنوان فعال فرهنگی، جنبش فعال فرهنگی در دانشگاه تراز اسلامی بدانید باید چه مشخصاتی داشته باشید؟ موضوع بحث را دقیقاً باید بشناسید. میبینم بچهها وارد یک موضوعاتی میشوند که وقتی دو خط میخوانی اصلاً نمیفهمد موضوع چیست ولی اظهار نظر میکند! – دقت کنید - قرآن کریم میفرماید: در موضوعاتی که تخصص ندارید بحث نکنید هی ننشنید مقاله بنویس و در فضای مجازی اظهار نظر کن! «ان الذین یجاهدون فی آیات الله» کسانی که جدل میکنند موافق و مخالف، این طرف و آن طرف، نظریه میپرانند و در آیات الهی راجع به مسائل دینی، «بغیر سلطان» بدون برهانی که به آنها رسیده باشد دستشان از برهان خالی است هیچی ندارند «إن صدورهم الا کبر» اینها متکبر هستند این استکبار هستند. این که کسی در موضوعی مطالعه ندارد، تخصص ندارد، زحمت نکشیده، اظهار نظر میکند چیز مینویسد، موضع میگیرد، بیانیه میدهد بخصوص در مسائل مربوط به دین، میفرماید «بغیر سلطان» سلطان یعنی سلطه، یعنی برهان. به بحث مسلط نیستی. «بغیر سلطان» به بحث مسلط نیستی تو برهانی نداری! همینطور یک چیزی از این طرف شنیدی از آن طرف خواندی همینطور قاطی پاطی راجع به دین اظهار نظر میکنی. «إن فی صدورهم الا کبر» قرآن میفرماید روانشناسی این آدمها را، اگر میخواهید بفهمید کسانی که در موضوعات دینی وارد نیستند تند تند اظهار نظر میکنند و انحرافات فکری دارند و میگویند این هم یک قرائت از دین است، یا حرف خودش را میگوید که این عین دین است بدون برهان و استدلال. فرمود اینها به لحاظ روانشناسی «إن فی صدورهم الا کبر» در سینههای اینها جز بزرگبینی هیچی نیست و اینها خودشان را مرکز عالم میبینند. نادان مدعی دانای. «ما لا ببالغیه» اینها هرگز به حقیقت دست پیدا نمیکنند و بالغ نمیشوند. «ماهم ببالغیه» اینها به حقیقت نمیرسند اینطوری بزرگ هم نمیشوند «فاستعذ بالله» به خدا پناه ببر «إنه هو سمیع البصیر» او میشنود که چه میگویید و میبیند که چه میکنید؟ این آیه قرآن است.
حالا شما میدانید ما از همین آیه چقدر چوب خوردیم؟ این همه فرقهسازیها، مذهبسازیها، دینسازیها در طول هزاران سال. فرقهسازیهایی که همین الآن در جریان است، فرقههای معنوی به عنوان ارتباط مستقیم با خدا، ارتباط با امام زمان، ارتباط با انرژیهای عالم، ارتباط با اجنّه، ارتباط با فرشته، ما کاهن هستیم، ما چی داریم، انرژی درمانی و... اینها راست و دروغ دارد. از اول تاریخ تا همین الآن چقدر اینطوری فرقهسازی شده است؟ همهاش هم بخاطر همین نکتهای است که خداوند در همین آیه میفرماید.
یک بار دیگر آیه را گوش کنید، همه آنان که بدون هیچ برهانی که به آنها رسیده باشد و دستشان خالی است از خودشان میبافند چیزی به آنها نرسیده، درباره آیات خدا، مجادله و گفتگو بحث میکنند، میگویند، مینویسند، در دل چیزی جز کبر ندارند، دنبال حقیقت نیستند اینها خودبزرگبین هستند خودشان را از بقیه بالاتر میبینند و هرگز به مراد دل و به هدف مقصودشان نخواهند رسید. و اما تو، به خداوند پناه ببر چون او شنواست و بیناست. خدایی که دارد با تو حرف میزند کور نیست این خدا کر نیست همه اتفاقات عالم بشری، همه صداها شنیده میشود، همه رفتارها دیده میشود همه چیز در محضر ماست. این آیه 56 سوره غافر بود.
در آیه 66 سوره آل عمران، خداوند اعتراض میکند سؤال میکند «فلم تحاجون فیما لیس لهم علم» چرا راجع به چیزهایی که هیچی نمیدانید اینقدر حرف میزنید؟ این سؤال خداوند است چرا اینقدر بحث میکنید؟ حرف مفت میزنید؟ موافق، مخالف، چه میدانید؟ راجع به موضوعاتی دارید حرف میزنید که هیچی از آن نمیدانید یک چیزهایی شنیدید و یک چیزهایی هم بافتید. تمام این ایدئولوژیها از مارکسیزم، فاشیزم، لیبرالیزم تا حوزه معرفتشناسی از پوزیتویزم، در حوزه انسانشناسی و معرفتشناسی، اگزیستنانسیالیسم تا بودیزم و برهمائیزم، بعضی از فرقههای مختلف در شیعه، سنی، اسلام، یهودی، مسیحی، همه اینها را قرآن میفرماید برای این که اظهار نظر میکنید راجع به چیزهایی که هیچی از آن نمیدانید بدون برهان و بدون سلطان، با دست خالی، حرف مفت میزنید «فلم تحاجون» پس چرا اینقدر بحث و جدل میکنید؟ همینطور مخالف، موافق میگویید «فیما» در آن قلمرویی که «لیس لکم به علم» دستتان مطلق خالی است هیچ علمی ندارد و مدام حدس و گمان میزنید.
یا در آیه 20 سوره لقمان میفرماید: «و من الناس» یک عده از مردم و بشریت را دیدید که «من یجادل فی الله» راجع به خداوند با هم مناظره و بحث میکنند «بغیر علم» اصلاً علمی ندارند «ولا هدیً» نه خودشان علم دارند و نه هدایت شدند و نه کسی به آنها گفته است «ولا کتاب منیر» نه یک کتاب نورافکن و روشن کننده، آگاهیبخشی در اختیارشان است. مجادله ناآگاهان، این هم یک اصل است. تمام آدمهای ناآگاهی که در حوزه دین، سیاست، اقتصاد، آموزش و پرورش، سیاست خارجی، حرف میزنند در حالی که برهان الهی ندارند، علم ندارد، هدایت الهی ندارد، دستورالعمل مشخص و کتاب منیر هم در اختیارش نیست از خودشان میبافند، حدس، گمان، تخیّل، منافع شخصی، حبّ و بغض، مشکل اصلی بشر اینها هستند. کسانی که نه دانش، نه هدایت و نه کتاب روشنگری، هیچی دستشان نیست ولی دارند راجع به خدا بحث میکنند او میگوید خدا این است، او میگوید خدا آن است، او میگوید این پسر خداست، خدا سهتاست، آن یکی میگوید خدا دوتاست، او میگوید خدایان داریم، او میگوید خدا این صفات را دارد یکی است ولی اینطوری است و... از کجا اینها را میگویید؟ خداوند در قرآن میفرماید این همه حرف مخالف و موافق و فرقهسازی راجع به خدا، این حرفها را از کجا آوردید و با چه برهانی دارید راجع به خدا قضاوت میکنید؟ دانایی و آگاهی و مهارت، همه مرخص! پس این یک اصل در فعالیت فرهنگی است. «وَدَعِ الْقَوْلَ فِیمَا لَا تَعْرِفُ» رها کن ورّاجی را در حوزهای که هیچی نمیدانی! اگر میخواهید در یک موضوعی موضع بگیری مطالعه کن، سؤال کن، مبانی اسلامی آن را بدان، وضعیت اجتماعیاش را بدان، موضع گرفتن مسئولیت دارد اینها که مخصوصاً رسانه دارند اینهایی که در فضای مجازی یا رسانههای قبل از فضای مجازی، این همه حرف مفت زده میشود و شنیده میشود فرمودند که ما با دو گروه خیلی مشکل داریم «فَإِنَّ الْعَامِلَ بِغَیْرِ عِلْمٍ کَالسَّائِرِ عَلَى غَیْرِ طَرِیقٍ» یکی اینهایی که زیاد فعال هستند ولی سواد ندارند، دونده، عرق میریزند هیچی هم نمیدانند اینها برای خودشان و برای بقیه مشکل درست میکنند «فاما العامل بغیر علم» کسانی که زیاد فعالیت میکنند و «بِغَیْرِ عِلْمٍ» هیچ اطلاعی از مبانی و ارزشهای اسلامی ندارد اصلاً 5تا – 10تا کتاب نخوانده است ولی فعال فرهنگی است! 50تا کتاب نخوانده ولی فعال فرهنگی است و میخواهد بقیه را آگاه کند. فرمودند میدانید مشکلتان چیست؟ «کسائر علی غیر الطریق» داری میدوی ولی نه در جاده و مسیر، بلکه در دشت و بیابان زدی و داری میدوی «فَلاَ یَزِیدُهُ بَعْدُهُ عَنِ الطَّرِیقِ الْوَاضِحِ إِلاَّ بُعْداً مِنْ حَاجَتِهِ» هرچه بیشتر میدوی بیشتر داری از مسیر دور میشوی. و از آن هدفی که در نظر گرفتی دارید فاصله میگیرید مگر صرف دویدن کافی است؟! دویدم و دویدم و به کوهی رسیدم .... خلاصه یک کسی پشت کوه کلاهت را برمیدارد حواست باشد فکر نکنی رسیدی. رسیدی اما به کجا؟ رسیدی به ناکجا.
یکی هم فرمودند دسته دوم که ما خیلی با آنها مشکل داریم «العامل غیر مرید للصلاح» اینها که باسواد هستند دانشمندند اما مریض هستند! دنبال حق نیست بلکه دنبال دکان خودش است میخواهد مشهور بشوند، رئیس بشوند، مراد بشوند، در سیاست، در ادبیات، در علوم دینی، در رسانه، درد خدا ندارند درد خلق هم ندارند درد خودشان را دارند. پس فرمودند 1) «إنَّ الْعَامِلَ بِغَیْرِ عِلْمٍ کَالسَّائِرِ عَلَى غَیْرِ طَرِیقٍ، فَلَا یَزِیدُهُ بُعْدُهُ عَنِ الطَّرِیقِ الْوَاضِحِ» آنهایی که در مسیر آگاهانه حرکت میکنند در مسیر درست هستند «فَلْیَنْظُرْ نَاظِرٌ» ناظر باید درست نگاه کند ناظر بیرونی یا هر کس دارد این صحنه را مطالعه کند درست مطالعه کند «أَ سَائِرٌ هُوَ أَمْ رَاجِعٌ» شما سائر هستی یعنی داری سیر میکنی و هم راجع هستی یا داری رجعت میکنی؟ داری جلو میروی یا مرتجع هستی و داری به عقب برمیگردی؟ داری به پیش میروی یا داری پس میروی؟ آقا ما به پس و پیش کاری ندارم ما داریم میدویم! به پیش یا به پس؟ «أَ سَائِرٌ هُوَ أَمْ رَاجِعٌ» داری جلو میروی یا داری عقب عقب میروی؟ کاری نداریم آقا، بالاخره داریم میرویم! آخه عقب عقب یا جلو جلو؟ آنهایی که کتاب نخواندند – کتاب نخواندید - و میخواهید بقیه را از نظر فرهنگی نجات بدهید! یک مشکلی دارید. مگر کسی که کتاب نمیخواند و مطالعات اسلامی ندارد مگر میتواند بقیه را به لحاظ فرهنگی کمک کند؟ 2) آنهایی که کتابخوان و فاضل و روشنفکر و مُلا هستند اما دین ندارند روشنفکر دینی بیدین هستند، آخوند بیدین! فرمودند یکی ناواردی که به هر کاری دست میزند که این خیانت است واپسگرایی است هیچ رهاوری جز ارتجاع ندارد «هو راجع» مرتجع هستی داری میدوی عرق میریزی، داری عقب عقب میروی و دور میشوی. «مرید للصلاح و لیس بعالم» واقعاً اراده اصلاح داری هدف و نیت تو خوب است «مرید الصلاح» یعنی اصلاحطلب هستی دنبال صلاح و اصلاح هستی اما - اصلاحطلب سیاسی نمیگویم اصلاح طلب به معنای لغویاش را میگویم - «ولیس بعالم» اما ندانی هستی.
پس ببینید این دو گروه در فعالیت فرهنگی صدمه میزنند و صدمه میخورند. 1) فرمودند اینها گروههایی هستند که «یفتنون بانفسهم و غیرهم» هم خودشان را بازی میدهند هم دیگران را بازی میدهند! هم خودشان را فریب میدهند و هم بقیه را. «عالم غیر مرید للصلاح و مرید لصلاح لیس بعالم». یک) آنهایی که باسواد هستند سواد حوزه و دانشگاه دارند صاحبنظر است، مُلاست، روشنفکر است، نویسنده است، میتواند جریانسازی کند اما «غیر مرید للصلاح» هدف او صلاح نیست دنبال توحید و عدالت و رهایی خلق و رشد جامعه نیست دنبال دکان خودش است. مردم را فریب میدهد. این گروه است. دو) «و مرید لصلاح و لیس بعالم» کسی که دنبال صلاح است هدف او خوب است اما احمق است. ناآگاه است. ناآگاه انقلابی و آگاه ضد انقلاب! این دوتا را فرمودند خطرناک هستند و سعی کنید «عالم مرید لصلاح» هم هدفتان درست باشد انقلابی و مکتبی؛ و هم بدانید که دارید چه کار میکنید؟ ما خیلی از بچهها و افراد را دیدیم که فعال انقلابی هستند ولی تهش صدماتی که زدند بیشتر از خدماتی بوده که کردند. با این که نمیخواستند. مسئله این است!
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
هشتگهای موضوعی